آخرین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار تا که تنهاییت از دیدن آن جا بخورد و بداند که دل من با توست , در همین یک قدمی , یک قدمی.
یا حق
دلم گرم خداوندی است که با دستان من
گندم برای یاکریم خانه میریزد
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که میخواند مرا با آنکه میداند گنهکارم
دلم گرم است
میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم ...
برایت من خدا را آرزو دارم
یا حق
لحظه های ندیدنت را با ساعت شنی اندازه میگیرم
یک صحرا گذشت ...
پ.ن : خیلی وقت بود نیومده بودم اینجا. دلم واسش تنگ شده بود.
یا حق